آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

بدون عنوان

سلام دختر گل م مامان قربون اون خوشگلیات بشم که هنوز چیز زیادی ازش ندیدم . دلم یه عالمه برات تنگ شده . این ماه میخواستم برم پیش خانم دکتر تا وضعیت تورو کنترول کنه اما خانم دکتر نبود . رفته مسافرت و معلومم نیست کی بیاد . حالا نمیدونم برم پیش دکتر دیگه یا صبر کنم خود دکترت بیاد .   راستی عزیز دلم  هفتگیت مبارک قربونت برم امیدوارم تا هفته   همین طور خوشگل تو دل مامان بمونی و با مامان بازی کنی  دخترم انشالله هفته دیگه میاد بغلم خدایا شکرت               خودت مراقب دخترم باش    ...
26 آذر 1392

سومین دیدار با نفسم

سلام عزیز دل مامان فردا روز موعودهههههههههههههههههههههههههههههه   فردا وقت دکتر دارم مطمئنم برام سونو مینویسه .فردا میفهمم چیییییییییییییییییییییییییییییییییی؟ خدایا یعنی بهم چی هدیه کردی ؟دلم برای نینی نازم خیلی تنگ شده فردا میتونم نفسمو ببینم. خدا کنه بازم صدای قلبشووووووووووو برام بزاره بشنوم. نفسم شاید فردا بابایی  باهام بیاد داخل اتاق و اندام کوچیکتو تو مانیتور نگاه کنه .اگه بابایی هم صدای نفس کشیدناتو بشنوه اون وقت بیشتر از الان عاشقت میشه .تو سه ماهگی که رفتیم سونو فهمیدم که عاشقته . بابایی تنها مردی بود که اومده بود. همه مامانا تنها بودن یا همراهشون کس دیگه ای بود اما ه...
22 آذر 1392

گل مامان 3 ماهگیت مبارک

سلام گل مامان 3 ماهگیت مبارک ببخش خیلی وقته نیومدم و یجورایی بیوفا شدم ولی گلم نمیدونم خبر داری که از شاهکار بابایی تازه امروز حیاط و مرتب کردن و خاکارو جمع کردن . یکسره باید راه میرفتمو خاکارو از وسایلا پاک میکردم. اماعوضش خونمون قشنگ شده 6 ماه دیگم که تو میای قشنگ ترم میشه . راستی یکشنبه با بابایی رفتیم پیش خانم دکتر بعد اینکه معاینه م کرد .گفت ماشالله نینیت داره بزرگ میشه کم کم میخواد خودشو بهت نشون بده  من خیلی خوشحال شدم چون تابه امروز نه حرکتی ازت حس کرده بودم  و  توی سونو گرافی 2 ماهگیت هم ضربان قلبتو نشنیدم اما باحرف خانم دکتر خنده رو لبام اومد .انگار اون حس قشنگ نزدیک بودنتو ب...
22 آذر 1392

شب قدر

      امشب شب سوم قدر تو این 3 شب خونه بودمو و از تلوزیون دعا گوش کردمو خوندم تو هم با مامان دعا میخوندی . بابا شب کار بود و نتونست پیش منو تو باشه و با ما دعا کنه ایشالله سال دیگه باباهم کنار منو تو دعا میخونه    الان تماس گرفت و گفت چه کار میکنید گفتم دعا میخونم بهم گفت قبول باشه برا منم دعا کن سرم خیلی شلوغه نمیتونم بخونم   خواستم بگم برا باباجون یه عالمه چیزای خوب آرزو کن چون منو تو رو خیلی دوست داره   ...
22 آذر 1392